- داشت به چی فکر می کرد؟ احتمالاً در مورد آب و هوا! - بله، و او کمی باران در دهانش آمد! ))
آمیت| 13 چند روز قبل
درست مثل ماهی قرمزی که ماهیگیران با تور به ساحل کشیده اند. او از کجا می دانست که آنها چه آرزویی داشتند، که او بلوند می شد. با این حال، او همچنین باید آرزوی دوم خود را محقق می کرد - اجازه دادن به آنها در تمام شکاف هایش. من فکر می کنم او به آرزوی سوم خود نیز خواهد رسید - مکیدن ماشین! بنابراین اکنون او باید کمی بیشتر از پدربزرگ افسانه در خشکی بماند. چون انگار دوست داره مکیدن و قورت دادن رو هم دوست داشته باشه!
فقط چل| 40 چند روز قبل
وقتی یک سیاهپوست پشت یک بلوند قرار گرفت و شروع کرد به کباب کردن او، راستش فکر کردم شلنگش از دهانش بیرون می آید، خیلی بزرگ بود!
- داشت به چی فکر می کرد؟
احتمالاً در مورد آب و هوا!
- بله، و او کمی باران در دهانش آمد! ))
درست مثل ماهی قرمزی که ماهیگیران با تور به ساحل کشیده اند. او از کجا می دانست که آنها چه آرزویی داشتند، که او بلوند می شد. با این حال، او همچنین باید آرزوی دوم خود را محقق می کرد - اجازه دادن به آنها در تمام شکاف هایش. من فکر می کنم او به آرزوی سوم خود نیز خواهد رسید - مکیدن ماشین! بنابراین اکنون او باید کمی بیشتر از پدربزرگ افسانه در خشکی بماند. چون انگار دوست داره مکیدن و قورت دادن رو هم دوست داشته باشه!
وقتی یک سیاهپوست پشت یک بلوند قرار گرفت و شروع کرد به کباب کردن او، راستش فکر کردم شلنگش از دهانش بیرون می آید، خیلی بزرگ بود!